سلام سلام
وراجی خیلی زیبا
از طرف شهریار کوچولو دوست خوبم
سکوت ترانه ایست
ترانه ای
به وزنِ سنگینی تمام ناگفته های دنیا
به قصه ی باکره دخترکی که هیچ گاه نداست
به کدامین روز فاحشه شد.و
به وضوح و سپیدی ِ شبهایی که پدر در خانه ی بی سقف گلی
با خود اینگونه سخن گفت و گریست
این قفس، خانه امن من است
سقف این خانه همان پرده ی تاریک شب است
پشت این پرده اتاقی روشن
که خدایی ایست در آن
می گذارد قدمی هر گاهی
از پس روزنه ی این پرده
سایه اش چون ستاره ،
می دهد بر دل من نور امید
که خدایا به هنگام مه و ابر
سقف خانه نشود تیره و تار
و مبادا روز بعد و به هنگام سحر
رفته باشد آن خدا
قصه اینجا که رسید
تن آن مرد به شدت لرزید
با خود اندیشید و گفت
این چه کفری است که من می گویم
ایزدی هست و من،
به نیستی نمی اندیشم،چون نیست !
من شنیدم که خدا،به زمان گرفتاری و ترس
می شود بنده ی خود را حامی
شاید این مصلحت است
خانه ی من، ندارد سقفی ، دخترم فاحشه است!
دل من آگاه است
که به هنگام نیاز
خالق بی همتا
می نماید کاری می گشاید راهی
قبل از آغاز هر بدبختی
مهرگان کـِی گفته است
آنقدر دیر شروع کرد که زود پایان شد !
می نماید کاری می گشاید راهی
قبل از آغاز هر بدبختی
دعوتنامه بالاترین میخوای بیا اینجا
http://bi1388.blogsky.com
وراجم وراجای قدیم :))