-
خبر ...خبر... پوریا از شرکت هرمی اومد بیرون
شنبه 24 مهرماه سال 1389 22:38
پوریا از شرکت هرمی بلاخره اومد بیرون چند روز بیشتر نیست ..... دوباره میام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 مهرماه سال 1389 23:32
-
۳۰ شهریور تولد من
جمعه 2 مهرماه سال 1389 12:36
متولد ۳۰ شهریورم دیروز عصر پوریایی اولین کسی بود که بهم اس داد الهی فداش بشم که یادش بود : عزیز قشنگه ناز دوست داشتنی خوردنیه من تولدتو تبریک می گم ایشالله صد ساله شی و هر سال خودم قشنگ ترین جشنا رو برات بگیرم بوساشو باید تلفنی بدم... اینو فریبا بهم داد : مناسبتها تنها بهانه برای یاد کردن بهترینهاست ... تولدت مبارک...
-
اس ام اس هاپویی
جمعه 26 شهریورماه سال 1389 20:07
-
فرق شیشه و آینه
جمعه 26 شهریورماه سال 1389 19:39
شما می دونید فرق شیشه و آینه در چی هست ؟؟؟؟ شاید اصلا بهش فکر نکرده باشین ؟؟؟؟ خب شباهتشون تو اینه که هر دوتاشون از یه جنس هستن .... تا حالا به آدمای فقیر و پولدار فکر کردین ؟؟؟ هر دو شون آدم هستنو و بنده خدا... اما فرقشون تو پولدار بودن و بی پول بودنشونه ... اونی که پولداره دیگه کسی رو نمی بینه و اونی که بی پوله...
-
دعای روی کاغذ
جمعه 26 شهریورماه سال 1389 19:23
خیلی از ماها به دعا اعتقاد داریم و دعاهای زیادی رو از این ور و اون ور جمع می کنیم و بهش متکی هستیم ... تا حالا به دعاهایی که روی کاغذ می نویسیم و پیش خودمون نگه می داریم فکر کردین ؟؟؟ فکر کردین که چقدر ممکنه موثر باشه ؟؟؟؟ روزی یه خانم فقیر میره به یه مغازه و از صاحب مغازه می خواد که مقداری جنس به عنوان نسیه بهش بده...
-
معشوقه ی من فقط چند تا اس
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 20:00
روزای اول خودشو خیلی مهربون و دوست داشتنی نشون می داد ... اما حالا زمین تا آسمون فرق می کنه ... اصلا دیگه مهربون نیست ... وقتی دلم میگره و بهش اس می دم و می گم کجایی ؟ یا جوابم میده کار دارم ... خوبم گلم... جانم گلم ... وقتی واسش می نویسم که دلم گرفته دیگه جوابی نمی فرسته ... بهش می گم چرا اینجوری ؟؟؟؟ میگه تو خودتو...
-
ازش احساس نسبت به پول
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 12:45
پوریا هیج وقت فکر نکن خودمو لوس می کنم ... دوستت دارم و خواسته هام از روی علاقه ی زیادی هست که بهت دارم... هیچ وقت هم فکر نکن عشق و احساسم رو می تونی با پول بخری ... هیچ وقت نمی تونم دلم رو به زندگی رنگارنگ خوش کنم ... توی زندگی فقط عشق و احساست می تونه منو موندگار کنه ... فقط همین ... چیز زیادی نیست ... فقط همه نمی...
-
چند روز مونده به تولدم
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 20:13
فقط چند روز دیگه مونده به تولدم ... نمی دونم کیا بهم تبریک می گن ... بی صبرانه منتظر اون روز هستم که بیاد ... از همه مهم تر واسم پوریاست .... شاید فکر کنید منتظرم که یادش باشه و یه تبریک خشک و خالی بهم بگه نه ... نه ... نه تبریک خشک و خالی برام کمه ... دلم می خواد کادوی تولدم خیلی بزرگ باشه .... دلم می خواد کادویی که...
-
شب احیاء
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 14:03
دیشب پیش خدا بودین ؟ بهتون خوش گذشت ؟ خواسته هاتون رو گفتید ؟ ولی به این فکر کردید که بیشتر ما فقط به خدا می گیم می خوایم و اصلا فکر خواسته های خدا نیستیم ؟ فکر کنم دیشب کمتر کسی بوده که چیزی از خدا نخواسته باشه و فقط سجده شکر بجا آورده باشه . طاعات و عبادتتون قبول باشه . خدا خیلی بخشنده هست حتما به مراد دلتون می رسید...
-
فکرای شیطانی نکن جیگری
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 22:08
جیگر طلاییه پیشی فکرای ناجور به سرت نزنه رفتنم به شیراز هیچ فرقی با تو خونه بودنم نداشت ... درسته رفتم خیابون و بیشتر تو خیابون و بازار بودیم ... اما عزیزی عشقت که باهام بوده عزیزم ... تنها نبودم ... همیشه باهامی ... هیچ خیانتی هم درکار نیست ... با هیچ کس دیگه جز تو نیستم ... دوستتتتتتتتت...
-
خدایا امشب شب خواسته ها ی بنده های گناهکارته
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 21:26
خداوندا ! دستانمان را به آسمان پیوند می زنیم و با نسیم دلنشین آیاتت هم صدا می شویم و کبوتران دعا را رها می سازیم و ندا می دهیم و می دانیم که می شنوی ... خدایا ! تنها امید فردایمانی ... خدایا به دردهایمان نگاه کن ... خدایا تو نتها کسی هستی که می توانیم به آن تکیه کنیم ... خداوندا ما را از بلا رها کن ... خدایا من از...
-
بی پولی
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 20:40
مهر دیگه ترم ۵ معماری هستم ۴۶۱۰۰۰ تومان بدهکاریه شهریمه . هر چی به بابام می گم انگار نه انگار . خودش رفته دانشگاه و سوال کرده ... رئیس دانشگاه گفته اشکال نداره تا آخرین ترم می تونی هر چی خواستی بدهکار باشی ... حالا دیگه اونم من هر چی گریه و زاری راه بندازم براش فایده ای نداره ... خدایا خسته شدم دیگه ... چرا بابام با...
-
مسافرتی که هیچکی نمی ره
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 20:17
مسافرت بودم دیگه از اون مسافرتا که هیچکی نمیره خاله اینا مثل همیشه واسه تعطیلات تابستون اومدن اینجا یعنی خونمون ... خب منم باز مثل همیشه از دیدنشون خیلی خوشحال شدم بیشتر واسه دیدن دختر خاله ها که هم دوستشون دارم و هم اینکه تنهایم با وجود اونا پر میشه ... یکی دو روز بودن که یادشون اومد شیرازی هم هست و باید برن و بگردن...
-
فال حافظی که پوریا واسه خودش گرفته
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 20:32
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست حال حجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست مدتی است که از بار خود دور شده اید و از شدت علاقه ُ این مدت در نظر شما بسیار طولانی جلوه کرده است . اما شادمان باش که دوره فراق بزودی خاتمه می یابد و از این انتظار نجات می یابید و به سعادت و کامرانی نائل می شوید .
-
شما بگید چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 20:52
این روزا واقعا دیگه حالم بده یکی دو رو روزه گرفتم ولی دیگه اصلا توان روزه گرفتن رو ندارم . البته فرقی نمی کنه با روز گرفتن چون همش گرسنه ام ... دیگه نمی دونم به پوریا چی بگم که از اونجا بیاد بیرون ... خسته شدم از این همه تنهایی ... حاضر نیست بیاد بیرون ... اون پول براش بیشتر ازش داره ... از اولم همین طور بود ... اما...
-
حافظ
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 20:35
دیشب دلم خیلی گرفته بود واسه همین فال حافظ گرفتم ببینید حافظ بهم چی گفت تو به تقصیر خود افتادی در این محروم از که می نالی و فریاد چرا می داری پدر تجربه اید ل توئی آخر ز چه روی طمع مهر و وفا زین پسران میداری
-
پوریا
شنبه 23 مردادماه سال 1389 20:04
یه وقت هایی کوهی از غم و غصه میاد تو دلم ولی باز میگم من حقم رو باید از این کار بگیرم چونکه همه چیزم و ازم گرفت . حالا دیگه شرکت هرمی همه پس انداز پوریارو ازش گرفته . با پولی که داشته به قول خودش خرید کرده تو اون شرکت . من بازم جلوی زبونمو نگرفتم و بهش گفتم تا دیر نشده بیا بیرون . پوریا خیلی مغروره نمی خواد قبول کنه...
-
عاشق دونفرم
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 21:03
نمی دونم اولی رو جزء نفر حساب کنم یا نه ؟ ... به هر حال دوستش دارم . آره درست حدس زدی خداست ُ عاشق خدام اون همیشه با منه وقتی بهش نیاز دارم هست وقتی هم بهش نیاز ندارم و کاری باهاش ندارم باز هم باهامه ... همه جا وجودشو حس می کنم ترس از دست دادنش ندارم ... فقط وقتی باهاش حرف می زنم که یا خیلی ناراحتم یا خیلی خوشحال ......
-
نتایج امتحانات
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 00:13
امتحاناتم بالاخره تمام شد و نتایج هم اعلام کردند . نمراتم چندان چنگی به دل نمی زنه و دوباره این ترم هم باید رتبه دوم باشم . به تخفیف ۲۰٪ دانشگاه احتیاج داشتم اما خب نمره اول نشدم و فقط ۱۰٪ تخفیف میگیرم .
-
اشتباه
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 00:31
خیلی اشتباه کردم که دل بسته پوریا شدم ... اول باید پوریا رو می شناختمش ... مثل این بچه ها زود عاشقش شدم ... فکر کردم عشق پوریا واقعیه ... اما همش حرف بود... بهم ابراز عشق می کنه ... اما احساس می کنم اون طوری که باید دوستم داشته باشه نداره ... الان براش نوشتم دلم گرفته ... اما حتی نگفت چرا ... حتی یه اس کوچولو هم...
-
نظر رویا جون
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 19:54
خوبه که آدم دوستای خوبی مثل ایشون داشته باشه... سلام گلم صبحت بخیر خوبی؟جسارت نباشه چون من در سنی نیستم که تو رو نصیحت کنم ولی از من میشنوی به پسر اهمیت نده پسر وقتی بفهمه تو دوسش داری خیالش راحته و همش اذیتو به قول خودش امتحانت می کنه سعی کن برا خودت بیشتر ارزش قائل باشی تو لیاقتت بیشتر از اونیه که یه پسر بخواد آزارت...
-
فرجه های امتحانی
شنبه 22 خردادماه سال 1389 23:08
این روزا مثلا باید درس بخونم اولین امتحان 26 تیر ماه هستش و فکر و خیال های باطل نمیزاره درس بخونم . منی که چند ترم هست جزء دانشجوهای رتبه دار هستم احتمالا این ترم و گند می زنم به همه چیز . دیروز جمعه بود و بالاخره پوریا بهم چند بار زنگ و باهام صبحت کرد خب حالم خیلی خیلی بهتره اما فکر شرکت هرمی که چه وقتی کلاه می زاره...
-
اس ام اس اشتباهی
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 00:19
امروز یه اس ام اس اشتباهی رو که می خواستم به دوستم نیلوفر بدم رو اشتباهی دادم به پوریا ... اس ام اس اینطوری بود : سلام عزیزم خوبی ؟ چه خبرا ؟ این اسی که بهم دادی آرکیا به من هم داده و منم بهش اس می دم . دلم برات تنگ شده . بوس در یه چشم به هم زدن سند کردم واسه پوریا ... آرکیا پسر کارخونه دار تهرانی که تو نت باهاش آشنا...
-
وارونه
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 12:55
همیشه صبح که از بیدار می شم همه چیز ور وارونه می بینم / می بینم که همه چیز شده اون جوری که دلم می خواد ه ه آخه سر و ته از خواب بیدار شدم یعنی سرم پایین و پام بالا ... کاش آدم همیشه بتونه اون جور که دوست داره از خواب بیداره بشه ... حالا باید وارونه بیدار بشیم ... یا اینکه نه باید درست مثل آدم از خواب بیدار بشیم و...
-
هدیه
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 12:30
روزای اول آشناییمون پوریا بهم گفت که فکر می کنم که تو هدیه از طرف خدا باشی برام ُ آخه شب سال تحویل خیلی دعا کردم که از تنهایی بیرون بیام. منم مثل اون دعا کرده بودم که از تنهایی بیام بیرون و خدا یک روزه منو به ارزوم رسونده بود . ولی می دونی چیه چیزی رو که آدم اسون بدستش بیاره آسون هم از دست می ده . پوریا اصلا عین خیالش...
-
دلتنگی
شنبه 15 خردادماه سال 1389 19:08
دیروز جمعه بود دلم خیلی گرفته بود و خیلی زیاد واسه پوریا تنگ شده بود واسه همین بهش زنگ زدم که حتی برای همون چند ثانیه هم که شده باشه باهاش حرف بزنم . وفتی زنگ زدم گوشی بر نداشت و اس ام اس داد که خودم می زنگم . تا ۱۲.۳۰ منتظر بودم که زنگ زد منم از دستش خیلی ناراحت شده بودم گوشی برنداشتم چه روز بدی بود همیشه این بدیها...
-
چرا خانه ما سیب نداشت؟
جمعه 14 خردادماه سال 1389 00:02
تو به من می خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم ... باغبان از پی من شد و دوید سیب را در دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز ... سالهاست که در گوش من آرام ُ آرام خشش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 23:55
عاشق پوریام
-
روز زن
پنجشنبه 13 خردادماه سال 1389 23:51
روزت مبارک نفسم انشاالله سال دیگه همچین روزی داریم با هم خوش میگذرونیم . سلام آقای خوبم ُ مرسی عزیزم . انشاالله که آقام موفق بشه تو کارش . تنها آرزوی من اول خوشحالیه تو هست و بعدش هم با تو بودن هست . خانومت همیشه برات پاک میمونه و منتظرته . بوس