پوریا

یه وقت هایی کوهی از غم و غصه میاد تو دلم ولی باز میگم من حقم رو باید از این کار بگیرم چونکه همه چیزم و ازم گرفت .  

 

حالا دیگه شرکت هرمی همه پس انداز پوریارو ازش گرفته . با پولی که داشته به قول خودش خرید کرده تو اون شرکت . 

 

من بازم جلوی زبونمو نگرفتم و بهش گفتم تا دیر نشده بیا بیرون . پوریا خیلی مغروره نمی خواد قبول کنه که داره کار اشتباهی می کنه . کاملا پیداست که کارشون غیر قانونی هست نه مجوزی نه پروانه کسبی . دلم می سوزه واسه عشقم که اینقدر ساده هست . حتی یه زره هم از عشقم کم نشده آخه بی پولیشو کاملا درک می کنم ولی همیشه بهش می گم عزیز من پول هیچ وقت واسه آدم خوشبختی نمی یاره . شاید همین خوشبختی که الان داریم . فردا با ثروت نداشته باشیم . 

 

پوریا شاید یه روزی اینارو بخونی شاید هم هیچ وقت نبینی اما فقط می خوام بگم تو رو فقط واسه خاطر خودت می خواستم فقط واسه خاطر سیرتی که داشتی فقط همین .  

نظرات 4 + ارسال نظر
nima شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ب.ظ http://nimafatehi.persianblog.ir

دلت نگیره.
هر تجربیات خودش رو داره.

مهرداد شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ http://boudan.blogsky.com/

گاهی آدما دوست دارن فکر کنن یه مسیر برا اونا متفاوته و دوست دارن تجربش کنن و نپذیرن که این همون مسیره مهم نیست که اونی که توش میره کیه. . .

nima شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ب.ظ http://nimafatehi.persianblog.ir

سلام.ببخشید باور ندارم انسان هست تا دلش بگیره.
زندگی پر از شعفه دختر.
مشخصات من توی نوشتهام هست.
من ۲۶سال
من نیما
من نویسنده
من نیما

احسان یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ http://www.sapina.blogsky.com

بازم به من سر بزن . میشه همدیگرو لینک کنیم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد